آه مهتاب     بزرگترین وبلاگ دل نوشته های یک دختر

آه مهتاب بزرگترین وبلاگ دل نوشته های یک دختر

رمان درباره گرگینه !!!1دل نوشته های جالب!!!!
آه مهتاب     بزرگترین وبلاگ دل نوشته های یک دختر

آه مهتاب بزرگترین وبلاگ دل نوشته های یک دختر

رمان درباره گرگینه !!!1دل نوشته های جالب!!!!

گرگنماها!!!!

"دارن شان" نویسنده ی کتاب های ترسناک و غیر انسانی است

 که خواندن آنها به هر کسی توصیه نمی شود.

"نبرد با شیاطین"یکی از بهترین و ترسناک ترین کتاب های دارن شان است.

این مجموعه شامل ده جلد است که کلا سه شخصیت اصلی دارد: 

ادامه مطلب ...

یک داستان کوتاه وآموزنده

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛

در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت.

با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت

تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند،

 تا دختری سزاوار را انتخاب کند.

وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد

 چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.

دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.

 مادر گفت: تو شانسی نداری،

 نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا.

دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند،

 اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.

روز موعود فرا رسید و همه آمدند.

شاهزاده رو به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم،

کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد،

 ملکه آینده چین می شود.

 همه دختران دانه ها را گرفتند و بردند.

دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.

سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد،

 دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد

و راه گلکاری را به او آموختند،

 اما بی نتیجه بود، گلی نرویید.

روز ملاقات فرا رسید،

 دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند

و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها

و شکلهای مختلف در گلدانهای خود داشتند.

 لحظه موعود فرا رسید

شاهزاده هر کدام از گلدانها را با دقت بررسی کرد

 و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود!

همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده

که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.

شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است

که گلی را به ثمر رسانده

 که او را سزاوار همسری امپراتور می کند:

گل صداقت ...

 همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند،

 امکان نداشت گلی از آنها سبز شود.

با تشکر آراشمیدا.

رمان پاپس کشیده پارت اول قسمت9

یک هفته گذشت دیگه کلاسهای منم شروع شده بود ....  ادامه مطلب ...

چند حرف دوستانه

باسلام به همتون.

امیدوارم که از قالب وابزار وبلاگ خوشتون بیاد.

درضمن یه موزیک قشنگ هم براتون میزارم.

 

با تشکر آراشمیدا.

رمان پاپس کشیده قسمت8

 وقتی رسیدیم لب ساحل یه صحنه هایی رو دیدیم تا به اون روز ندیده بودم... ادامه مطلب ...

رمان پاپس کشیده قسمت7

روزهای ازپی هم می گذشتن

 ومن سرکلاس های زبان کره ای خوابم می برد...  ادامه مطلب ...